شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
دوبـاره شـعـلـه بکـش دودمـان آدم را که با توزاربـگـریـیـم غـم محـرم را
چقدر بغض من امشب هوای تو دارد که پـاره کـرده خـیال توبـنـد قـلـبمرا
کجایی وبه کدامین سـتون نهادی سر رسیدهای که بگریی هزارویک غم را نشـسـتهایم به گـریـیم با شـما تاصبـح چه میشود بخری گریههای با هم را
کــنــار مـادر خـود زار مـیزنـی آقـا بهدست خاک دهی گـیسوان درهمرا برای آنکه شوم بیش از این عزادارشبریـزروی سـرم خـاکهای عـالـمرا شب نهم شده وروضه خوانیش با توست کمی نفـس بده این حـلـقـههای ماتمرا